به گزارش مشرق، عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در نامهای با عنوان عجالتاً «وزیر جنگ» واقعی شمایید! خطاب به محسن امینزاده فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت:
با سلام
صرفنظر از چگونگی اطلاعتان از بحث مورد اشاره با توجه به شناخت موجود از شما، از این که با ارائه توضیحاتی بر بنده و علاقهمندان به تاریخ معاصر منت گذاشتهاید سپاسگزارم. اطمینان دارم این تبادل نظرات مکتوب فرصتی برای عمقیابی شناخت اقشار مختلف فکری جامعه، بهویژه قشر جوان، خواهد بود.
بیشتر بخوانید
در مدخل بحث، روایت مرا از چگونگی برخورد شما و دوستانتان در شورای عالی امنیت ملی با شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف اینگونه نفی نمودهاید: «درباره بحث حمله ایران به افغانستان در سال 1377 در واکنش به قتلعام پرسنل کنسولگری ایران در مزارشریف مطلبی نوشتهاند که به صورت حیرتآوری وارونهسازی مطلق تاریخ است. با دیدن سمت «مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران» بیشتر حیرت کردم و به نظرم رسید که باید حتماً پاسخی داده شود.» (روزنامه سازندگی، شماره 421، مورخ 25/4/98، ص2)
در این زمینه اشاره به چند نکته خالی از لطف نخواهد بود:
1- حیرت شما از روایت من، علیالقاعده باید بدان معنی باشد که دستتان از ادله قانع کننده اهل نظر برای اثبات حقانیت ادعایتان خالی نیست. اگر چنین است آیا محل تأمل نخواهد بود که چرا بلافاصله اینگونه ادامه میدهید: «آقای سلیمینمین به عنوان عضوی از مجموعه مؤسسه کیهان با وجود اشتراک نظرهایشان با افراطیون روزنامه کیهان، در زمره چهرههای بسیار افراطی آن جناح تلقی نمیشوند و مخالفت ایشان با به راه انداختن جنگ در آن زمان ... فاصله ارزشمندی میان ایشان و ماجراجویان افراطی دولت پنهان ایجاد میکند.» (همان) فرض کنید امروز بنده «عضوی از مجموعه مؤسسه کیهان» باشم. شما که اذعان دارید دارای فاصله ارزشمندی با دیگران در این مجموعهام چرا با وجود اطلاع دقیق از این که سالهاست (22 سال) با این مؤسسه هیچ ارتباطی ندارم از جنگ روانی سنگینی که علیه یک روزنامه منتقد خود به راه انداختهاید در این بحث کمک میگیرید؟!
در زمان رخداد مورد بحث بنده، ارتباطی با کیهان نداشتم و شما به این موضوع کاملاً واقف بودید، زیرا علاوه بر شرکت در جلسه معارفهام به عنوان سرپرست مؤسسه تهرانتایمز و مدیر مسئولی روزنامه انگلیسی زبان آن، در توضیحاتتان به این مسئله اذعان دارید؛ در ایام حاضر نیز در یک مجموعه پژوهشی- تاریخی مشغولم که به آن هم وقوف کامل دارید، هرچند نمیدانم از چه رو بعد از دیدن امضای بنده با حیرت بسیار متوجه این مطلب شدهاید!!
برای اطلاع خوانندگان، در ابتدای دهه 60 یک سال و نیم عضو سرویس خارجه روزنامه کیهان بودم، در سال 1362به سردبیری کیهان هوایی منصوب شدم و سال 63 مدیر مسئولی این هفتهنامه را که ویژه ایرانیان خارج کشور بود بهعهده گرفتم و تا قبل از استعفا در اواخر سال 76، سیزده سال فرصت داشتم مواضع فرهنگی و سیاسی خویش را به عنوان یک جریده در کانون توجه، نشر دهم. این مواضع، هم به طور محسوسی با نگرش روزنامه کیهان تحت مدیریت کلان آقای خاتمی متفاوت بود و هم در چهار سال آخر حضورم در این مؤسسه با مدیریت آقای شریعتمداری بر روزنامه کیهان. با وجود این، اگر نمایندگیهای کیهان هوایی در هند، آلمان، انگلیس و آمریکا بسته و توزیع آن در خارج کشور مختل نمیشد، یا حداقل مؤسسه کیهان با توزیع آن در داخل کشور مخالفت نمیکرد، هرگز این مجموعه را ترک نمیکردم؛ زیرا آن را یکی از سرمایههای ارزشمند فرهنگی این دیار میدانستم که از قضا میتوانستیم در آن تمرین چند صدایی کنیم (مقولهای که نزد شما و دوستان رسانهایتان به چشم نمیخورد).
اکنون دو دهه و اندی است با این مؤسسه هیچگونه ارتباطی ندارم. جسارتاً در پاسخ به لطف شما که مرا در زمره نیروهای بسیار افراطی مجموعه مؤسسه کیهان ندانستهاید بنده کسانی که خاموشی و تعطیلی این مؤسسه را پی میگیرند تا هیچ منتقد جدی در برابرشان نباشد بسیار افراطی میدانم و تندروی و افراطیگری بسیار فاجعهآمیز را مربوط به افرادی ارزیابی میکنم که از کیهانی بودن چماقی میسازند و بر سر هر متفاوتاندیشی از خود میکوبند تا کسی جرئت عرض اندام در برابر حضرات نداشته باشد.
البته معتقدم همه سلائق و طیفهای سیاسی، ولو تندروهای آنها، در چارچوب قانون و رعایت موازین اخلاقی باید بتوانند دیدگاهها و نظرات خود را ابراز دارند؛ حقی که شما هرگز برای منتقدان جدی خود قائل نشدهاید و به همین دلیل هم با جوسازی بسیار از «کیهانی بودن» پدیده هولناکی ساختهاید و با ارتباط و بیارتباط برای به انفعال کشاندن دیگرانی که در مقابل شما سخن متفاوتی میگویند از آن بهره میگیرید، لابد به این توانمندی خود نیز بسیار غرّهاید!
2- شما در مقام ارائه دلیل میفرمایید: «بخشهایی از جزئیات این ماجرا همچنان دارای طبقهبندی است و تشریح آن به مصلحت کشور نیست. تردید کردم که به این اظهارات پاسخ بدهم، اما...» (همان) شما جهت اثبات مواضع خود برای وارد شدن به عرصه تقابل مستقیم با طالبان، در تناقضی آشکار از یک سو جنگطلبی با طالبان را به جناح مقابل خود نسبت میدهید و از سوی دیگر مسائلی را برمیشمارید که تصمیم به جنگ با طالبان را محق جلوهگر سازید؛ از جمله اتفاقاتی که در پاکستان علیه اتباع ایرانی رخ داده بود.
در این جملهها دقت کنید: «از سوی دیگر وضعیت بسیار ناامن شرق کشور اقتضا میکرد که حضور نظامی ایران در مرزهای شرقی گسترش یابد. با تصویب شورای عالی امنیت ملی استقرار نیروهای مسلح کشور متشکل از ارتش و سپاه در مرزهای شرقی بهویژه مرز افغانستان به تصویب رسید و با احتمال ضرورت انجام عملیات تهاجمی، نیروها با آرامش آفند به منطقه اعزام و تدریجاً مستقر شدند.» (همان) در این فراز بهصراحت ضرورت انجام عملیات تهاجمی و آرایش آفندی مورد تأیید شما و سایر دوستانتان بوده است؛ همین امر نیز موجب مخالفت رهبری با این مصوبه شورای عالی امنیت ملی به ریاست آقای خاتمی شد؛ با وجود این به صورت مجهول جناح مقابل را جنگ افروز جلوهگر میسازید، بدون این که دلیلی ارائه دهید، و بلافاصله هم میگویید دلایلش قابل نشر نیست: «اما تندروهای اصولگرا به مسلح کردن بیسابقه مرزهای شرقی کشور قانع نبودند. کنشهای یکساله آنان در دولت خاتمی، آکنده از ماجراجوییها و اقدامات نادرست در حوزه سیاست خارجی بود که شرح کامل آن قابل نشر نیست». (همان) فرض کنید همه آن چه به رقیب نسبت میدهید مستدل باشد (که البته تا زمان ارائه آن صرفاً یک ادعا تلقی خواهد شد) اما آیا این ادعا میتواند بحث مرا که شما برای جنگ با طالبان برنامهریزی نموده بودید نفی کند؟ بنابراین شما با روایت خود از مصوبه شورای عالی امنیت، مطلب مرا که جعل تاریخ عنوان کردهاید تأیید میکنید، حتی اگر مسائلی که به رقیب نسبت میدهید درست باشد!
3- جناب آقای امینزاده! مینویسید: «آقای سلیمینمین مدعی شدهاند که عاملان جنایت مزارشریف، طالبان نبودهاند بلکه آمریکایی بوده که از طریق سرویس اطلاعات نظامی پاکستان با هدف درگیر کردن ایران با طالبان به این جنایت دست زده است.» (همان) جسارتاً باید عرض کنم آیا برای اثبات نظر خود مجازید اظهارات مرا تغییر دهید؟ مطلب بنده در این زمینه این بود: «البته بعدها مشخص شد که آفرینندگان جنایت در کنسولگری ایران هیچ ارتباطی با طالبان نداشتند و برنامه درگیر کردن ایران با طالبان توسط آمریکاییها طراحی و از طریق اطلاعات ارتش پاکستان عملیاتی شده بود.» (روزنامه سازندگی، شماره 413، مورخ 15/4/98، ص2) در کجای این جمله ادعا شده است که عاملان قتلعام آمریکایی بودند؟ دستکم برای تنها راوی زنده این ماجرا که تیرخلاص به وی مؤثر واقع نشد و توانست با سختی بسیار خود را به ایران برساند مسجل است که تماسهای مکرر مهاجمان به کنسولگری برای کسب دستورالعمل، هرگز با طالبان نبوده است. ملاعبدالمنان نیازی - فرمانده طالبان در مزارشریف- که 40 دقیقه بعد از این جنایت به کنسولگری ایران میرسد و همان روز در مصاحبه با بیبیسی هرگونه دخالت نیروهای خود در این جنایت را رد میکند شاهد دیگری است؛ البته آقای شاهسون - وابسته نظامی ما در مزار شریف که در قید حیات است- بارها دخیل نبودن طالبان در این ماجرا را عنوان کرده است که شما آن را نادیده میگیرید و مسائل دیگری را مطرح میسازید تا برنامه خود و دوستانتان برای جنگ با طالبان را توجیه کنید. چگونه مدعی گروگان گرفتن رانندههای کامیونهای ایرانی توسط طالبان میشوید در حالی که دهها دارودسته همچون «انور هفت بلا» در این ماجراها دخالت داشتند که از قضا با طالبان نیز درگیر بودند؟ شما از یکسو مسائل بیارتباط فراوانی را به طالبان نسبت میدهید تا توجیهگر سیاست جنگطلبانه شما در قبال طالبان باشد و از دیگر سو بدون آن که نام فردی از اصولگرایان که وی را «وزیر جنگ» خطاب میکنید ببرید، میگویید: «جریان بسیار فعالی از اصولگرایان شدیداً مدافع حمله به افغانستان و اشغال شهر هرات بودند ... یکی از آنها که در رأس مشوقان حمله بود و من در طول دولت اصلاحات از ایشان به عنوان وزیر جنگ یاد میکردم، واقعاً معتقد به عملیات تمام و کمال برای اشغال بخش غربی کشور افغانستان بود ... البته امروز وزیر جنگ آن دوره، اصولگرای میانهرو محسوب میشوند و دارای مواضع سنجیدهای در مسائل خارجی و در مخالفت با جنگ و ماجراجویی هستند و از گفتوگو و مذاکره با جامعه جهانی حمایت میکنند.» (همان)
جناب آقای امینزاده! آیا فکر میکنید به شیوه ارائه کدهای مجهول میتوانید مخاطب را قانع سازید که شما با مصوبه رسمیتان جنگطلب نبودید، اما افراد نامعلوم جناح مقابلتان جنگطلب واقعی بودهاند؟ آیا میتوانید ادعا کنید نام وزیر جنگ موهوم، دارای طبقهبندی است و شما به دلیل پایبندی به منافع ملی نام او را افشا نمیکنید؟
4- شما از یکسو اقدام مرا در انتشار خبر مخالفت رهبری با هرگونه جنگطلبی با طالبان ارزشمند و نشان از متفاوت بودن از دیگر اصولگرایان عنوان میدارید، اما از سوی دیگر مینویسید: «با آقای سلیمینمین تماس گرفتم تا از علت این اقدام نابهنگام ایشان مطلع شوم. نمیدانستم که ایشان دستوری برای نشر خبر داشته یا خود تصمیم به این اقدام گرفته است. در گفتوگوی با ایشان مشخص بود که ایشان هیچ درکی از نتایج کار خود ندارد؛ به نظر میرسد که ایشان دچار این نگرانی شده بود که صلحطلبی به حساب اصلاحطلبان گذاشته شود و جنگطلبی اصولگرایان برجسته باقی بماند.» (همان) اگر واقعاً شما در تماس با من به این نتیجه رسیده بودید که درک درستی از کار خود نداشتم چگونه؟ خبر انتشار یافته را ناشی از نگاهی ارزشمند عنوان میکنید؟ شما بهتر میدانید اخبار رهبری توسط بیت ایشان تنظیم میشود و در اختیار رسانهها قرار میگیرد. من که این روال را شکسته و منتظر آن بودم که با من برخورد شود قطعاً انگیزهای قوی داشتم که هزینههای احتمالی را به جان خریدم. تحلیل من در آن زمان این بود که جریانی داخلی میخواهد با درگیر کردن ایران با طالبان، کشور را به آمریکا نزدیک کند؛ امروز بیش از هر زمانی به صحت نگاه آن روزم مصرم. اما اگر جنگطلبان واقعی همان چهرههای مجهولی بودند که شما ترسیم میکنید چرا خبر شما به عنوان نماینده یک جریان که روزی به صورت تند و تیز ضدآمریکایی بود و در آن ایام به صورت افراطی متمایل به غرب شده بود کسی با من تماس نگرفت تا برخوردی تند و عصبی داشته باشد؟ برخلاف نسبت تحقیرآمیزی که به برداشت من در آن زمان میدهید دقیقاً با توجه به شناختم برای خنثی کردن یک خطر جدی اقدام نمودم.
6- شما خود را بهگونهای تابع رهبری در آن ایام جلوهگر میسازید که گویا نگرانی امثال من بیدلیل بوده است: «اقدام آقای سلیمینمین در انتشار خبر مخالفت رهبری با حمله نظامی به افغانستان همه تمهیدات نیمهتمام ما را نقش برآب کرد. مخالفت صریح رهبری، هفتهها پیش از انتشار این خبر تکلیف همه را روشن کرده بود.» (همان) اگر شما تابع رهبری و سیاستهای کلان ایشان بودید هرگز مصوبهای را در شورای امنیت نمیگذراندید که بهصراحت در آن ضرورت تهاجم نظامی به طالبان آمده باشد که رهبری با آن مخالفت کند. آیا انتظار داشتید که بنده قبول کنم که شما دست از برنامهای که مراحلی از آن را پشت سرگذاشته بودید برداشته و به یکباره تابع محض رهبری شدهاید، که با شاکله جریان سیاسی شما در تعارض کامل بود؟ نمیدانم کتاب خاطرات آقای وحید مژده - سفیر طالبان در پاکستان (که مدتی نیز معاون وزیر خارجه طالبان بود) - را خواندهاید یا خیر. وی در این زمینه مینویسد ما رسماً درخواست مذاکره با دولت ایران را دادیم، اما هرگز به درخواست ما جوابی داده نشد. چرا در این زمینه صرفاً بر طبل جنگ میکوبیدید و مذاکره، در رویه تخاصمی شما جایی نداشت؟ جناب آقای امینزاده! جنگطلبی شما و دوستانتان در نوسانات سیاسی که داشتهاید صور مختلف داشته که خوشبختانه انواع آن با مخالفت صریح رهبری مسکوت مانده است؛ البته تسلیمطلبیها نیز حدیث تلخ دیگری دارد که امیدوارم در ادامه این مناظره قلمی بتوانیم از تجربیات تاریخی بهره بیشتری ببریم. عجالتاً میخواستم بگویم برخی مفروضاتتان چندان دقیق نیست. سردار سلیمانی بعد از قتلعام دیپلماتهای ایران به فرماندهی نیروی قدس برگزیده نشد، بلکه در زمان این حمله، وی با این مسئولیت در تخار به سر میبرد. شما از یک سو میگویید: «در این شرایط تقریباً همه کشورهای جهان با ایران همصدا شدند.» (همان، ص3) اما در جای دیگر میگویید: «به نظر میرسید که این فضا مایه خشنودی همسایگان دیگری هم شده است. مقامات عالی سیاسی و امنیتی عربستان سعودی و امارات ارتباط فعالی با مقامات طالبان بهخصوص از طریق پاکستان داشتند ...» ظاهراً بدون درک دقیقی از کنشهای رابطان منطقهای غرب، بهویژه اطلاعات ارتش پاکستان که در هماهنگی کامل با آمریکا عمل میکند، به وعدههای غرب برای درگیر شدن با طالبان دل خوش کرده بودید و میگویید تقریباً همه جهان با ما برای برخورد با طالبان همراه بود! حال آن که دامی بیش نبود. آقای امینزاده! اجازه بدهید تا زمانی که به صورت مستدل دلایل خود را ارائه نکردهاید جنابعالی را وزیر جنگ واقعی بنامیم که با اصرار بر خطا جامعه را از تجربیات ذیقیمتی محروم میسازید.